سید عبدالکریم پینه دوز هفته ای یک بار خدمت امام زمان می رسد رمز ملاقات دیدارش چه بود؟ چگونه موفق به لقا و دیدار امام زمان «عج» شد؟ همین سوال را از او پرسیدند.فرمود:من یک شب حضرت ختمی مرتبت را در عالم رویا زیارت کردم گفتم یا جداه ،یا رسول الله،من خیلی علاقه دارم خدمت آقا زاده شما برسم،چه کنم؟ هر دری می زنم نمی شود ،جدم فرمود:فرزندم روزی دوباراول صبح و اول شب، برای حسینم گریه می کنی اگر می خواهی خدمت امام زمان برسی این برنامه را انجام بده. می گوید این برنامه را یکسال انجام دادم صبح ها می نشستم خودم برای خودم روضه ی کربلا می خواندم ،غروب هم می نشستم مقتل می خواندم و گریه می کردم یک سال که از این جریان گذشت دیدم دیگر دارد راه باز می شود.
بعضی ها می گویند چه آسان! بسم الله شروع کنند ببینند می توانند یا نه!؟ خیلی ها شروع کردند وسط کار بریدند. باید بگوییم:خدایا کمکمان کن. امام زمان هم یکی از عبادات عالی و اعمالش همین است اول صبح و اول و اول شب گریه می کنند برای امام حسین (ع) .
( خدایا ،بار الها! پروردگارا! به حق حضرت ابی عبدالله الحسین (ع) و به حق امام زمان(عج)،مهدی موعود توفیق گریستن بر ابی عبدالله الحسین(ع) را به همه ی ما عنایت فرما.
اقا گاهی تشریف می اوردند مغازه ی من یک وقتی حضرت فرمودند:سید عبدالکریم کفش های مرا می بینی؟گفتم:بله اقا جان.فرمودند:این کفش های من نیاز به پینه دارد می شود کفش های مرا پینه بزنی؟گفتم اقاجان من قول دادم به دیگران اگر الان مشغول پینه زدن کفش ها ی شما بشوم به قولم نمی توانم عمل کنم بد قول می شوم.چشم اقا جان نوکرتم حتما پینه می زنم اما اجازه بدهید به قول هایی که دادم عمل کنم بعدا.
برای بار دوم حضرت فرموده:سید عبدالکریم می شود این کفش های مرا پینه بزنی؟می گوید:اقاجان قربانتان بشوم خدمتتان که عرض کردم روی چشمم من قول داده ام به وعده ام عمل بکنم بعدا.برای مرتبه سوم حضرت فرمود:می شود این کفش های مرا پینه بزنی بلند شدم امدم خدمت اقا اقا را در اغوش گرفتم و با دست هایم محکم اقا را نگه داشتم ان قدر خودمانی شدیم که بالاخره«دل و دلبر به هم امیته وینم».انسان به این مرحله برسد که خودمانی خودمانی شود.
سید عبد الکریم میگوید رفتم جلو حضرت را بغل کردم با دست هایم کمر اقا را محکم گرفتم گفتم آقا جان من که عرض کردم به دیگران قول داده ام چشم نوکرتم اما اگر این بار بگویی می شود کفش های مرا پینه بزنی همینطوری فریاد می زنم ای مردمی که دنبال امام زمان می گردید بیایید اقا در مغازه من است حضرت شروع کردن به خندیدن
دست مبارکشان را زدن به پشت من و گفتند: افرین بارک الله عبدالکریم من می خواستم امتحانت کنم ببینم برای قول و وعده ات چقدر حساب باز می کنی؟
سید عبدالکریم ما شما را برای خودمان نمی خواهیم ما شما را برای خدا می خواهیم هر چه بنده تر باشید ما شما را بیشتر دوست داریم.